دوستت دارم و دانم که تويي دشمن جانم
از چه با دشمن جانم شده ام دوست ندانم
غمم اين است که چون ماه نو انگشت نمايي
ورنه غم نيست که در عشق تو رسواي جهانم
دمبدم حلقه اين دام شود تنگتر و من
دست و پايي نزنم خود ز کمندت نرهانم...
دوستت دارم و دانم که تويي دشمن جانم
از چه با دشمن جانم شده ام دوست ندانم
غمم اين است که چون ماه نو انگشت نمايي
ورنه غم نيست که در عشق تو رسواي جهانم
دمبدم حلقه اين دام شود تنگتر و من
دست و پايي نزنم خود ز کمندت نرهانم...